يادش بخير، اون قديمها رانندهاي بود كه بچهها و همكارانش لقب «نادربيغم» بر او نهاده بودند.
براي من سئوال بود اين راننده خوش تيپ و نجيب ولي پرحرف و لاف زن را چرا «نادربيغم » ميگفتند؟
تا روزي كه قسمت شد با او به يزد بيايم هنوز از فلكه احمد اصفهان خارج نشده بوديم كه گفت: لامصب ترمزم دو پا شده ولي اين راننده، رانندهاي است كه ميتواند بيترمز به مقصد برسد.
تازه كار كه نيستم!!
اصلاً بايد مديريت كل خطوط را به من بدهند تا اين خط يزد – اصفهان و تهران - اصفهان را سامان بدهم.
خلاصه نميدانم از نائين گذشتيم كه ديدم با دنده معكوس قصد كنترل ماشين را دارد. حدود عقدا بوديم كه گفت: لامصب دنده جا نميرود ولي راننده بايد تجربه داشته باشد تا فرمان را كنترل كند.
به اردكان نرسيده بوديم كه فرمان هم از جا در آمد. همه وحشت زده بوديم كه چطور خود را از ماشين بيترمز و كلاچ و فرمان نجات دهيم كه دوباره «نادرخان» به جاي تدبير، شروع به توصيف خود و دست فرمانش و اينكه كل رانندهها بايد در محضر او شاگردي كنند، داد سخن ميداد. ناگاه پيرمردي كه مسافر ماشين بود فرياد زد:
خدايا ما را از دست «نادربيغم» نجات بده كه با صداي مهيبي خودمان را وسط ميدان قدس ميبد داخل حوض يافتيم، جالب آنكه وقتي به هوش آمديم از تخت بغلي صداي آشناي راننده بود كه ادعاي مديريت كل خطوط را داشت و از هنر دست فرمانش زير لب زمزمه ميكرد!!
زبان دراز
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
پنجشنبه 26,دسامبر,2024